خراسان سرزمین خورشید
سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ب.ظ
خراسان
KHORASAN
سرزمین خورشید
خُراسان بخشی از ایران بزرگ و از دوران ساسانیان نامی سنتی و کلی برای اشاره به نواحی شرقی ایران است و نام آن از دوران ساسانیان در ایران مرسوم شد. پیش از این، در زمان هخامنشیان و اشکانیان، این ایالت، پارساوا (پارتاوا، پهلَو، Parthava، یا پرثو)
نام داشت. ساسانیان قلمرو خود را به چهار بخش تقسیم کرده بودند که یکی از
آن بخشها خراسان به معنای «سرزمین خورشید» بود.قلمرو تاریخی خراسان شامل استان خراسان در ایران کنونی و بخشهای عمدهای از افغانستان و ترکمنستان امروزی بودهاست. در مفهوم گستردهتر ازبکستان و تاجیکستان و بخشهایی از قرقیزستان و قزاقستان را هم میتوان در قلمرو خراسان بزرگ تاریخی به حساب آورد. برخی نویسندگان همچون علی شریعتی خراسان بزرگ را مهد سیاسی ایران و برخی دیگر آن را حتی سرزمین مادری زبان و فرهنگ فارسی دانستهاند.
خراسان سرزمینی است که از غرب از دامغان و سبزوار آغاز میشود، و در شرق تا بلخ و رود جیحون کشیده شدهاست. از جنوب، تا شمال سیستان و غزنی و از شمال، به بخارا میرسد.
خراسان بزرگ شامل چهار بخش بودهاست و هر بخش به نام فرمانروای آنجا مشهور بودهاست. هر کدام از این چهار بخش را یک رب یا ربع مینامیدهاند و دربردارنده ربهای زیر بودهاست:
ربع ابرشهر با مرکزیت شهر نیشاپور
ربع هرات (دربرگیرنده بادغیس و غور)، بلخ (بشمول شبرغان، جوزجان و اندخوی و فاریاب و و بامیان). مرکز فرماندهی نواحی متذکره نیشابور و زمانی هم بلخ بود.
خراسان در سده های 10 - 12 م
این نقشه خراسان، فرارود و خوارزم را در سده های 10 تا 12
ترسایی نشان میدهد که برابر به دوره های غزنویان و غوریان اند. این نقشه را
موزیم "ایران شرقی" نامیده است که نام ایران در اینجا میتواند بر ایران
باستان دلالت کند و یا جانشین نام فارس شده باشد. ولی ما به جزییات این
مسئله نمیپردازیم. واقغیت مسئله این است که گرچه پیش از دوره ی اسلامی
خراسان بخشی از امپراتوری های هخامنشی و ساسانی فارس را تشکیل میداد، ولی
پس از پذیرش اسلام اکثراً کار برعکس بوده است. در دوره ی اسلامی اکثرا بخش
های بزرگی از سرزمین فارس یا ایران امروزی جزء امپراتوری های بودند که از
خراسان برخاسته اند، یا پایتخت های شان را شهر های خراسانی تشکیل میدادند.
سامانیان، غزنویان، غوریان و تیموریان هرات میتوانند نمونه های باشند. ولی
برای جهان غرب این خطه همیشه فارس نام داشته است و پس از 1935 ایران. ولی
این بحثی است که در این دیباچه نمیگنجد و میگذاریمش به زمان دیگری.
چیزی که در این نقشه اهمیت دارد پهنای خراسان است. در این دوره خراسان در
شرق به دریای اندوس میرسد و در جنوب به بخشی از بحیره ی عرب. همچنان در
اینچا دیده میشود که در دوره ی اسلامی نام همسایه ی شمالی خراسان، سغدیانا
یا سغدستان، به فرارود یا ماورالنهر تغییر یافته است.
امپراتوری تیموریان، 1370 – 1506
این نقشه قلمرو پهناور امپراتوری تیموری (1370-1506) را نشان
میدهد. بنیانگذار این امپراتوری تیمور بود که در 8 اپریل 1336 در شهر کش در
نزدیکی های سمرقند به دنیا آمد. وی از قبیله ی ترکو-مغل برلاس بود که در
فرارود مقیم شده بود. به سبب زخم تیری در پایش مشهور به تیمور لنگ شد.
چنانیکه از این نقشه هویدا است خراسان بخش بزرگی از این امپراتوری را تشکیل
میداد که از دریای آمو در شمال تا کرانه ی بحیره ی عرب در جنوب و از دریای
اندوس و دروازه ی پنجاب در شرق تا مرز شرقی ایران در غرب را در بر میگرفت.
پس از مرگ تیمور فتوحات او بین پسرانش، میرانشاه و شاهرخ تقسیم شدند.
میرانشاه بخش غربی امپراتوری را حاکم شد و شاهرخ فرمانروای خراسان گردید.
شاهرخ در بین سالهای 1406 تا 1417 قلمرو خود را پهنا بخشید. وی در این
سالها تمام قلمرو میرانشاه را زیر فرمان خود درآورد و همچنان ولایات
مازندران، سیستان، فرارود، فارس و کرمان را به امپراتوری اش اضافه نمود.
بدین گونه شاهرخ تقریبا تمام امپراتوری پدرش را دوباره متحد ساخت که آنرا
از خراسان اداره مینمود. به عبارت دیگر شاهرخ امپراتوری تیموری خراسان را
که پایتخت اش هرات بود بنیان گذاشت که به مدت یک سده، تا سقوط اش در 1506
به دست ازبکان شیبانی، دوام نمود.
در دوران فرمانروایی تیمور اقتصاد
رشد نمود، هنرمندان و بازرگانان به پایتخت آورده شدند. در هرات کتابخانه ای
ساخته شد. پایتخت مرکز درخشان هنر و فرهنگ گردید. در دربار آخرین شاه
تیموری، حسین بایقرا (1478-1506)، شاعری چون جامی، نقاشانی چون میرخوند و
خوندمیر و وزیری چون علی شیر حضور داشتند.
دولت صفوی فارس، 1501 – 1736
سلطنت صفویان فارس یا ایران
امروزی (1501-1736) با دو قدرت بزرگ دیگر همزمان بود. اولی امپراتوری مغل
بود که بنیانگذارش شاهزاده ی تیموری، ظهیرالدین بابر، بود. بابر در سال
1504 پادشاه کابل شد. پسانتر هندوستان را فتح نمود و سنگ تهداب امپراتوری
مغل را در سال 1526 در این سرزمین گذاشت. امپراتوری بابری هندوستان تا تسلط
استعمار انگلیس بر این سرزمین دوام نمود.
قدرت دوم امارت شیبانی بخارا
بود که در سال 1506 توسط محمد شیبانی بنیانگذاری شد. این بدان معناست که
در قرن 17 سرزمین خراسان بین این سه قدرت بزرگ تجزیه گردید. چنانیکه این
نقشه قسماً نشان میدهد نیمه ی غربی خراسان زیر تسط صفویان فارس درآمد، شرق
آن به شمول کابل در قلمرو امپراتوری بابری باقی ماند و بخشی از شمال و شمال
شرق آن مربوط امارت بخارا شد. این حالت، با نوسان متداوم مرزها، تا سال
1747 دوام نمود. در این سال نادرشاه افشار، پادشاه ایران، به قتل رسید و در
ایران خلای قدرت به وجود آمد. یکی از فرماندهان بالا رتبه ی ارتش نادر شاه
به نام احمد خان که پشتون ابدالی بود، از این خلای قدرت استفاده نموده در
قندهار اعلان استقلال نمود. وی خود را حاکم خراسان خواند و قندهار را پاتخت
خود ساخت. احمد شاه تقریبا تمام خاک خراسان پیش از تجزیه را زیر فرمان خود
درآورد و خراسان را دوباره یک پارچه ساخت، و تهداب سلطنت سدوزایی را
گذاشت. پس از مرگ احمد شاه پسرش تیمورشاه پایتخت را به کابل انتقال داد. در
اواسط قرن 19 خاندان سدوزایی را خاندان دیگری از قبیله ی محمدزایی پشتون
از قدرت انداخت. آخرین شاه محمدزایی، ظاهز شاه، تا سال 1973 حکومت نمود.
با تاسف تعداد زیادی از امیران سدوزایی و محمدزایی، برعکس احمد شاه ،
رهبران بی کفایت و اشخاض بی درایتی بودند. ایشان خانه جنگی ها و برادر کشی
ها را به راه انداختند و بر اثر ناتوانی آنها بخش های بزرگی ازخاک خراسان
را همسایه های جدید استعمارگرش، روسیه و انگلیس، تصاحب نمودند. جنگ های
خاندانی و خصلت قبیلوی ایشان همچنان خراسان باشکوه گذشته را به کشور فقیر و
عقب مانده ای مبدل ساخت. شاه میهن دوست و نوگرا، امان الله (1919-1929)،
خواست کشور را پیشرفته بسازد ولی کامیاب نشد . محمد نادر شاه (1930-1933)
به جای آنکه به وعده اش وفا کند و غازی امان الله را دوباره بر تخت بنشاند،
خودش بر تخت نشست و کشور را دوباره در دام قبیله سالاری انداخت. جنوب و
جنوب شرق خراسان یا افغانستان امروزی زیستگاه جوامع قبیلوی بوده و استند و
در سده های پسین ایشان فرمانروایی کشور را در دست دارند. بازتابی از این
قبیله-فرهنگی را حتی در سده ی 21 نیز در قالب دولت طالبان تجربه نمودیم.
۹۵/۱۲/۰۳